Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اطلاع دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to tip off
/tɪp ɔf/
فعل گذرا
[گذشته: tipped off]
[گذشته: tipped off]
[گذشته کامل: tipped off]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
اطلاع دادن
خبر دادن
informal
1."How did you find my location?" "Your mom tipped me off. "
1. «چطور جای من را پیدا کردی؟» «مادرت به من اطلاع داد.»
2.They were tipped off that he might be living in Wales.
2. به آنها خبر داده شد که او ممکن است در "ولز" زندگی کند.
توضیحاتی در رابطه با tip off
فعل tip off در مفهوم «خبر دادن چیزی به کسی» یا «خبر چیزی را به کسی دادن» به کار میرود.
تصاویر
کلمات نزدیک
tip of the tongue
tip of the iceberg
tip
tiny
tint
tip over
tip the balance
tip up
tip-in
tip-off
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان