Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . یدک کشیدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to tow
/toʊ/
فعل گذرا
[گذشته: towed]
[گذشته: towed]
[گذشته کامل: towed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
یدک کشیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بکسل کردن
یدک کشیدن
1.The damaged boat was towed to safety.
1. قایق آسیبدیده بهسمت مکان امنی یدک کشیده شد.
2.You shouldn't drive fast when your car is towing a caravan.
2. وقتی ماشینت دارد یک اتومبیل اتاقدار را یدک میکشد، نباید سریع رانندگی کنید.
تصاویر
کلمات نزدیک
tout
tousled
tousle
tourniquet
tournament
tow truck
toward
towel
towel rail
toweling
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان