[فعل]

to tow

/toʊ/
فعل گذرا
[گذشته: towed] [گذشته: towed] [گذشته کامل: towed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 یدک کشیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: بکسل کردن یدک کشیدن
  • 1.The damaged boat was towed to safety.
    1. قایق آسیب‌دیده به‌سمت مکان امنی یدک کشیده شد.
  • 2.You shouldn't drive fast when your car is towing a caravan.
    2. وقتی ماشینت دارد یک اتومبیل اتاق‌دار را یدک می‌کشد، نباید سریع رانندگی کنید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان