[حرف اضافه]

toward

/tɔːrd/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به سوی به طرف

معادل ها در دیکشنری فارسی: الی به طرف به طرف در راستا
مترادف و متضاد to
toward something/somebody
به سمت چیزی/کسی
  • 1. She kept glancing toward the telephone.
    1. او دائما به طرف تلفن نگاه می‌کرد.
  • 2. She stood up and walked toward him.
    2. او ایستاد و به سوی او رفت.

2 با نسبت به

toward somebody/something
با کسی/چیزی
  • 1. He was warm and tender toward me.
    1. او با من صمیمی و بامحبت بود.
  • 2. They've always been very friendly toward me.
    2. آنها همیشه با من بسیار صمیمانه [مهربان] بوده‌اند.

3 برای در راه

مترادف و متضاد for
toward something
برای چیزی [در راه رسیدن به چیزی]
  • 1. This is a first step toward political union.
    1. این اولین قدم برای [در راه] اتحاد سیاسی است.
  • 2. Tom gave me $10 toward Sam's birthday present.
    2. "تام" برای کادوی تولد "سم" به من 10 دلار داد.

4 نزدیک

مترادف و متضاد near
toward a particular time
نزدیک زمانی بخصوص
  • 1. It gets cooler toward evening.
    1. نزدیک غروب هوا سردتر می‌شود.
  • 2. toward the end of April
    2. نزدیک انتهای آوریل

5 حوالی (مکان/زمان) حول و حوش، طرف‌های، نزدیک

مترادف و متضاد around
toward someplace/some time
حوالی جایی/زمانی
  • 1. Harry’s book will be published toward the end of the year.
    1. کتاب "هری" حوالی آخر سال چاپ خواهد شد.
  • 2. Our seats were toward the back of the theater.
    2. صندلی‌های ما نزدیک انتهای سالن تئاتر بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان