Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . به سوی
2 . با
3 . برای
4 . نزدیک
5 . حوالی (مکان/زمان)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[حرف اضافه]
toward
/tɔːrd/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
به سوی
به طرف
معادل ها در دیکشنری فارسی:
الی
به طرف
به طرف
در راستا
مترادف و متضاد
to
toward something/somebody
به سمت چیزی/کسی
1. She kept glancing toward the telephone.
1. او دائما به طرف تلفن نگاه میکرد.
2. She stood up and walked toward him.
2. او ایستاد و به سوی او رفت.
2
با
نسبت به
toward somebody/something
با کسی/چیزی
1. He was warm and tender toward me.
1. او با من صمیمی و بامحبت بود.
2. They've always been very friendly toward me.
2. آنها همیشه با من بسیار صمیمانه [مهربان] بودهاند.
3
برای
در راه
مترادف و متضاد
for
toward something
برای چیزی [در راه رسیدن به چیزی]
1. This is a first step toward political union.
1. این اولین قدم برای [در راه] اتحاد سیاسی است.
2. Tom gave me $10 toward Sam's birthday present.
2. "تام" برای کادوی تولد "سم" به من 10 دلار داد.
4
نزدیک
مترادف و متضاد
near
toward a particular time
نزدیک زمانی بخصوص
1. It gets cooler toward evening.
1. نزدیک غروب هوا سردتر میشود.
2. toward the end of April
2. نزدیک انتهای آوریل
5
حوالی (مکان/زمان)
حول و حوش، طرفهای، نزدیک
مترادف و متضاد
around
toward someplace/some time
حوالی جایی/زمانی
1. Harry’s book will be published toward the end of the year.
1. کتاب "هری" حوالی آخر سال چاپ خواهد شد.
2. Our seats were toward the back of the theater.
2. صندلیهای ما نزدیک انتهای سالن تئاتر بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
tow truck
tow
tout
tousled
tousle
towel
towel rail
toweling
tower
tower block
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان