Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سنت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
tradition
/trəˈdɪʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سنت
رسم
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رسم
سنت
عرف
مترادف و متضاد
custom
institution
principle
1.All religions have different beliefs and traditions.
1. تمام مذاهب باورها و سنت های متفاوتی دارند.
2.As time goes on, we will eliminate traditions that are meaningless.
2. با گذر زمان، ما سنت های بی معنی را از بین خواهیم برد.
3.The father tried to persuade his son that the tradition of marriage was important.
3. پدر سعی کرد فرزندش را قانع کند که سنت ازدواج یک سنت مهم است.
تصاویر
کلمات نزدیک
trading estate
trading
tradesman
trader
trademark
traditional
traditional medicine
traditionalism
traditionalist
traditionally
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان