[اسم]

travel agent

/ˈtræv.əlˌeɪ.dʒənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کارمند آژانس مسافرتی

معادل ها در دیکشنری فارسی: کارمند آژانس مسافرتی
  • 1.She worked for many years as a travel agent.
    1. او سال‌هاست به عنوان کارمند آژانس مسافرتی کار می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان