Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . درمان
2 . رفتار
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
treatment
/ˈtriːt.mənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
درمان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
درمان
معالجه
مداوا
treatment for something
درمان برای چیزی
There are various treatments available for this condition.
درمانهای مختلفی برای این بیماری در دسترس است.
to require hospital/medical treatment
نیاز به درمان بیمارستانی/پزشکی داشتن
to respond (well/badly) to treatment
(به خوبی/بدی) به درمان واکنش نشان دادن
1. She is responding well to treatment.
1. او به خوبی به درمان واکنش نشان داده است.[درمان دارد به خوبی روی او جواب میدهد].
2. This disease doesn't generally respond to treatment.
2. این بیماری معمولا به درمان پاسخ نمیدهد.
a new course of treatment
یک دوره جدید درمان
a new treatment plan
یک برنامه درمانی جدید
free dental treatment
درمان رایگان دندان
2
رفتار
طرز برخورد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
برخورد
1.Peter gets special treatment because he knows the boss.
1. چون "پیتر" رئیس را میشناسد، با او رفتار ویژهای میشود.
2.There have been complaints about the treatment of prisoners.
2. شکایاتی در باب طرز برخورد با زندانیها بوده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
treatise
treatable
treat oneself
treat
treasury
treaty
treble
treble clef
tree
tree house
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان