[اسم]

treatment

/ˈtriːt.mənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 درمان

معادل ها در دیکشنری فارسی: درمان معالجه مداوا
treatment for something
درمان برای چیزی
  • There are various treatments available for this condition.
    درمان‌های مختلفی برای این بیماری در دسترس است.
to require hospital/medical treatment
نیاز به درمان بیمارستانی/پزشکی داشتن
to respond (well/badly) to treatment
(به خوبی/بدی) به درمان واکنش نشان دادن
  • 1. She is responding well to treatment.
    1. او به خوبی به درمان واکنش نشان داده است.[درمان دارد به خوبی روی او جواب می‌دهد].
  • 2. This disease doesn't generally respond to treatment.
    2. این بیماری معمولا به درمان پاسخ نمی‌دهد.
a new course of treatment
یک دوره جدید درمان
a new treatment plan
یک برنامه درمانی جدید
free dental treatment
درمان رایگان دندان

2 رفتار طرز برخورد

معادل ها در دیکشنری فارسی: برخورد
  • 1.Peter gets special treatment because he knows the boss.
    1. چون "پیتر" رئیس را می‌شناسد، با او رفتار ویژه‌ای می‌شود.
  • 2.There have been complaints about the treatment of prisoners.
    2. شکایاتی در باب طرز برخورد با زندانی‌ها بوده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان