[صفت]

twisted

/ˈtwɪstɪd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more twisted] [حالت عالی: most twisted]

1 پیچ‌خورده رگ‌به‌رگ‌شده

معادل ها در دیکشنری فارسی: تابیده
a twisted ankle
مچ پای رگ‌به‌رگ‌شده

2 بیمارگونه و غیرعادی (رفتار و ...) سنگدل، بی‌رحم

  • 1.Whoever sent those letters has a twisted mind.
    1. هرکس که آن نامه‌ها را فرستاده ذهن بیماری داشته است.

3 مچاله‌شده از شکل افتاده، شکل طبیعی خود را از دست داده، قرشده

معادل ها در دیکشنری فارسی: کج و معوج
  • 1.After the crash the car was a mass of twisted metal.
    1. بعد از تصادف، اتومبیل یک تکه فلز مچاله‌شده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان