[صفت]

underdone

/ˌʌndərˈdʌn/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more underdone] [حالت عالی: most underdone]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به میزان کافی پخته نشده نیم‌پز

  • 1.I like my steak underdone.
    1. من استیکم را نیم‌پز دوست دارم.
  • 2.These potatoes are underdone - I'll put them back in the oven.
    2. این سیب‌زمینی‌ها کافی پخته نشده‌اند؛ دوباره می‌گذارمشان در فر.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان