[فعل]

to undermine

/ˌʌndərˈmaɪn/
فعل گذرا
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (پایه‌ی چیزی را) سست کردن (از زیر) فرسایش ایجاد کردن

2 از زیر کندن

3 تضعیف کردن تهدید کردن، آسیب زدن، به خطر انداختن

  • 1.This crisis has undermined his position.
    1. این بحران موقعیت او را تضعیف کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان