Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . (پایهی چیزی را) سست کردن
2 . از زیر کندن
3 . تضعیف کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to undermine
/ˌʌndərˈmaɪn/
فعل گذرا
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(پایهی چیزی را) سست کردن
(از زیر) فرسایش ایجاد کردن
2
از زیر کندن
3
تضعیف کردن
تهدید کردن، آسیب زدن، به خطر انداختن
1.This crisis has undermined his position.
1. این بحران موقعیت او را تضعیف کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
undermanned
underlying cause
underlying
underline
underlie
undermine someone's belief
underneath
undernourished
underpaid
underpants
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان