[فعل]

to upload

/ˈʌp.loʊd/
فعل گذرا
[گذشته: uploaded] [گذشته: uploaded] [گذشته کامل: uploaded]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بارگذاری کردن آپلود کردن

مترادف و متضاد download
  • 1.All the files have been uploaded to the server.
    1. تمامی فایل‌ها بر روی سرور بارگذاری شده‌اند.
[اسم]

upload

/ˈʌp.loʊd/
قابل شمارش

2 بارگذاری آپلود

معادل ها در دیکشنری فارسی: بارگذاری
  • 1.You need to stop the upload.
    1. باید آن بارگذاری را متوقف کنی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان