Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . به داخل آوردن
2 . آغاز کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to usher in
/ˈʌʃɚɹ ˈɪn/
فعل گذرا
[گذشته: ushered in]
[گذشته: ushered in]
[گذشته کامل: ushered in]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
به داخل آوردن
به (داخل) جایی راهنمایی کردن
1.The secretary ushered me in his office.
1. منشی من را به داخل دفتر او راهنمایی کرد.
2
آغاز کردن
آغازگر چیزی بودن
formal
1.The change of management ushered in fresh ideas and policies.
1. تغییر مدیریت آغازگر ایده‌ها و سیاست‌های تازه بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
user
useful
used
use up
use
using up
usual
usually
utensil
utility
کلمات نزدیک
usher
user’s guide
username
user-friendly
user group
usherette
usn
uss
usual
usually
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان
