[فعل]

to utter

/ˈʌtər/
فعل گذرا
[گذشته: uttered] [گذشته: uttered] [گذشته کامل: uttered]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به زبان آوردن

formal
مترادف و متضاد articulate emit express say
  • 1.Seth was surprised when he was told that he had uttered Joan's name in his sleep.
    1. "سث" تعجب کرد وقتی به او گفتند که هنگام خواب اسم "جوآن" را به زبان آورده بود.
[صفت]

utter

/ˈʌtər/
غیرقابل مقایسه

2 تمام‌عیار کامل، مطلق، محض

معادل ها در دیکشنری فارسی: محض
مترادف و متضاد absolute complete total
  • 1.He felt an utter fool.
    1. او احساس کرد یک احمق تمام‌عیار است.
  • 2.That's complete and utter nonsense!
    2. آن یک مزخرف کامل و محض است!
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان