[اسم]

vent

/vɛnt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دریچه منفذ، هواکش

معادل ها در دیکشنری فارسی: دریچه منفذ
  • 1.If you have a gas fire in a room, you should have some kind of outside vent.
    1. اگر در اتاقی شومینه دارید، باید نوعی دریچه بیرونی داشته باشید.

2 مخرج (حیوان)

[فعل]

to vent

/vɛnt/
فعل گذرا
[گذشته: vented] [گذشته: vented] [گذشته کامل: vented]

3 خشم یا دق دلی سر کسی خالی کردن

  • 1.If he’s had a bad day, Paul vents his anger on the family.
    1. اگر روز بدی پشت سر گذاشته باشد، "پل" خشمش را سر خانواده‌اش خالی می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان