[اسم]

venture

/ˈvɛnʧər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ریسک جسارت، اقدام مخاطره‌آمیز

formal
مترادف و متضاد enterprise gamble undertaking
  • 1.John Jacob Astor made his fortune by a lucky venture in animal furs.
    1. "جان جیکوب آستور" با خوش شانسی در اقدام مخاطره‌آمیز بر سر خز حیوانات ثروت‌اندوزی کرد.
  • 2.Ulysses was a man who would not reject any venture, no matter how dangerous.
    2. "اولیسز" مردی بود که هیچ ریسکی را بدون توجه به خطرناک بودنش رد نمی‌کرد.
[فعل]

to venture

/ˈvɛnʧər/
فعل ناگذر
[گذشته: ventured] [گذشته: ventured] [گذشته کامل: ventured]

2 به جایی (خطرناک) رفتن سفر کردن، دست به عملی خطرناک زدن

formal
  • 1.He's never ventured abroad in his life.
    1. او هرگز به خارج از کشور سفر نکرده است.
  • 2.They ventured nervously into the water.
    2. آنها با نگرانی به درون آب رفتند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان