Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . منظره
2 . نظر
3 . دید
4 . دانستن
5 . دیدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
view
/vjuː/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
منظره
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چشمانداز
دورنما
منظره
مترادف و متضاد
outlook
prospect
scene
vista
1.On a clear day, the view from the top of the mountain is amazing.
1. در روزی آفتابی، منظره از بالای کوه معرکه است.
a sea/mountain view
منظره دریا/کوهستان
2
نظر
عقیده، دیدگاه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رای
نگرش
نظر
مترادف و متضاد
opinion
point of view
viewpoint
to have different/conflicting/opposing views
نظر یا عقیده متفاوت/متناقض/مخالف داشتن
We have different views on education.
ما عقاید متفاوتی در (مبحث) آموزش داریم.
exchange of views
تبادل نظرات
What is needed is a frank exchange of views.
آنچه نیاز است تبادل رک و راست نظرهاست.
in somebody's view
از نظر کسی
In my view, you better get a haircut.
از نظر من بهتر است که موهایتان را بزنید.
to take the view
با نظری موافق بودن
I take the view that everyone should be free to decide for themselves.
من با این عقیده که هر کس باید در تصمیمگیری برای خود آزاد باشد، موافق هستم.
view about/on something
نظر درباره چیزی
His views on the subject were well known.
نظرات او درباره موضوع شناخته شده بود.
3
دید
دیدرس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چشمانداز
دید
زعم
مترادف و متضاد
perspective
sight
vision
to block somebody's view
جلوی دید کسی را گرفتن
Don't stand in front of me - you're blocking my view.
در مقابل من نایستید؛ (جلوی) دید مرا گرفتهاید.
to come into view
در دیدرس آمدن
The lake soon came into view.
دریاچه زود در دیدرس آمد [دیده شد].
to be in view
در دیدرس بودن
There was nobody in view.
هیچکس در دیدرس نبود.
[فعل]
to view
/vjuː/
فعل گذرا
[گذشته: viewed]
[گذشته: viewed]
[گذشته کامل: viewed]
صرف فعل
4
دانستن
در نظر گرفتن
مترادف و متضاد
consider
look on
regard
to view somebody/something as something
کسی/چیزی را (بهعنوان) چیزی درنظر گرفتن [دانستن]
1. She viewed vacations as a waste of time.
1. او مسافرت رفتن در تعطیلات را اتلاف وقت میدانست.
2. to view something as a threat/an opportunity
2. چیزی را بهعنوان تهدید/فرصت درنظر گرفتن
5
دیدن
تماشا کردن، نگاه کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تماشا کردن
دیدن
رویت کردن
نگاه کردن
مترادف و متضاد
look at
look over
observe
survey
1.When we view from this side, the building looks much taller than it really is.
1. وقتی از این سمت ببینیم، ساختمان بهنظر بلندتر از چیزی که واقعاً هست، بهنظر میرسد.
to view somebody/something with something
با چیزی به کسی/چیزی نگاه کردن
She viewed him with suspicion.
او با شک به او نگاه کرد.
to view something
چیزی را تماشا کردن
People came from all over the world to view her work.
مردم از همه جای دنیا آمدند تا اثر او را تماشا کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
vietnamese
vietnam
viennese
vienna
vie
viewer
viewership
viewfinder
viewing
viewpoint
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان