[فعل]

to wheedle

/ˈwiːdl/
فعل گذرا
[گذشته: wheedled] [گذشته: wheedled] [گذشته کامل: wheedled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گول زدن با چرب زبانی قانع کردن

مترادف و متضاد cajole coax persuade
  • 1.She wheedled me into lending her my new coat.
    1. او من را گول زد تا پالتوی جدیدم را به او قرض دهم.
  • 2.The kids can always wheedle money out of their father.
    2. بچه ها همیشه می توانند با چرب زبانی از پدرشان پول بگیرند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان