Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . صندلی چرخدار
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
wheelchair
/ˈwiːl.tʃer/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
صندلی چرخدار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
صندلی چرخدار
ویلچر
1.My brother uses a wheelchair.
1. برادرم از صندلی چرخدار استفاده میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
wheelbarrow
wheel clamp
wheel arch
wheel
wheedle
wheeled
wheeler
wheeler-dealer
wheelhouse
wheelie
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان