[اسم]

le divorce

/divɔʀs/
قابل شمارش مذکر

1 طلاق

  • 1.Elle a fait une dépression après son divorce.
    1. او بعد از طلاقش افسردگی داشته است.
  • 2.Le conseiller m'a aidé à accepter le divorce.
    2. مشاور کمکم کرد تا طلاق را بپذیرم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان