خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ماساژ دادن
[فعل]
دَلَكَ
فعل گذرا
1
ماساژ دادن
1.بَعْدَ الحِلَاقَة، يَدْلُكُ أَبِي وَجْهَهُ.
پدرم بعد از اصلاح، صورتش را ماساژ میدهد.
2.تَرَكْتُهُ يَدْلُكَ لِي قَدَمَاي.
گذاشتم پاهایم را ماساژ بدهد.
کلمات نزدیک
هدد
أطعم
راهن
خفى
تابع
زحف
قاتل
مسك
حسب
قاس
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان