1 . استخوان پوسیده
[اسم]

رُفَات

غیرقابل شمارش مذکر

1 استخوان پوسیده استخوان مرده

  • 1.قَالُوا أَإِذَا كُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِيدًا.
    گفتند: «آیا هنگامی که ما، استخوان‌های پوسیده و پراکنده‌ای شدیم، دگر بار آفرینش تازه‌ای خواهیم یافت؟!»
  • 2.لَمْ يَبْقَ مِنَ الجُثَّةِ غَيْرُ الرُّفَات.
    از آن جسد چیزی جز استخوان پوسیده، باقی نمانده‌است.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان