خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . استخوان پوسیده
[اسم]
رُفَات
غیرقابل شمارش
مذکر
1
استخوان پوسیده
استخوان مرده
1.قَالُوا أَإِذَا كُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِيدًا.
گفتند: «آیا هنگامی که ما، استخوانهای پوسیده و پراکندهای شدیم، دگر بار آفرینش تازهای خواهیم یافت؟!»
2.لَمْ يَبْقَ مِنَ الجُثَّةِ غَيْرُ الرُّفَات.
از آن جسد چیزی جز استخوان پوسیده، باقی نماندهاست.
کلمات نزدیک
رضي
رجا
دنا
هام
وكنة
شكا
عادي
عشية
غداة
فتش
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان