خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بستری شدن
[فعل]
رَقَدَ
فعل ناگذر
1
بستری شدن
خوابیدن
1.رَقَدَتْ أُخْتِي فِي المُسْتَشْفَى لِمُدَّة أُسْبُوعَيْن بَعْدَ تِلْكَ الكَارِثَة.
خواهرم پس از آن فاجعه دو هفته در بیمارستان خوابید.
2.هُوَ رَقَدَ فِي المُسْتَشْفَى.
او در بیمارستان بستری شد.
کلمات نزدیک
تصادم
تالي
بكاء
أنصح
اقترب
ستر
صحيفة
سير
شقاوة
صدم
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان