خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گذشتن
[فعل]
durchschreiten
/dʊʁçˈʃʁaɪ̯tn̩/
فعل گذرا
[گذشته: durchschritt]
[گذشته: durchschritt]
[گذشته کامل: durchschritten]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
گذشتن
عبور کردن
1.Er durchschritt würdevoll den Saal.
1. او موقر از سالن عبور کرد.
2.Weil du gezwungen wurdest, den Nebel zu durchschreiten.
2. چون تو مجبور شده بودی از مهگرفتگی عبور کنی.
تصاویر
کلمات نزدیک
durchfallen
durchblättern
durchzählen
durchzug
durchziehen
durchstreichen
durst
durstig
dusche
duschen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان