خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زنجیر کردن
2 . شیفته کردن
[فعل]
fesseln
/ˈfɛsl̩n/
فعل گذرا
[گذشته: fesselte]
[گذشته: fesselte]
[گذشته کامل: gefesselt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
زنجیر کردن
بستن
1.Der Magier fesselte seinen Assistenten für den Trick.
1. جادوگر دستیارش را برای حقهای زنجیر کرد.
2.Die Gefangenen werden gefesselt.
2. زندانیها زنجیر شدند.
2
شیفته کردن
مجذوب کردن
مترادف و متضاد
faszinieren
1.Das Publikum war von der Tanzvorführung gefesselt.
1. تماشاگران مجذوب اجرای رقص بودند.
2.Die Frau fesselte ihn.
2. زن، شیفتهاش کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
fessel
feser
fertigung
fertigschreiben
fertigmachen
fesselnd
fest
fest im sattel sitzen
festangestellt
festanstellung
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان