خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نقش اصلی
[اسم]
die Hauptfigur
/ˈhaʊ̯ptfiˌɡuːɐ̯/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Hauptfiguren]
[ملکی: Hauptfigur]
1
نقش اصلی
نقش اول
1.Bei so einer Hauptfigur fiebert man mit.
1. با این چنین نقش اولی، آدم همذات پنداری میکند.
2.Die Hauptfigur war ein Musiker in einer Rockband.
2. نقش اصلی، یک موزیسین در یک گروه راک بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
hauptbahnhof
haupt
haufen
hauer
hauen
hauptgericht
hauptgrund
hauptmotiv
hauptperson
hauptproblem
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان