خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . غلتاندن
2 . غلتیدن
[فعل]
rollen
/ˈʀɔlən/
فعل گذرا
[گذشته: rollte]
[گذشته: rollte]
[گذشته کامل: gerollt]
[فعل کمکی: haben & sein ]
صرف فعل
1
غلتاندن
گرداندن، قل دادن
1.Der Stein ist zu schwer zum Tragen, aber man kan ihn rollen.
1. سنگ برای حمل کردن خیلی سنگین است، اما آدم می تواند آن را بغلتاند.
2
غلتیدن
قل خوردن
1.Vorsicht, der Balle rollt auf die Strasse.
1. مواظب باش. توپ قل می خورد توی خیابان.
تصاویر
کلمات نزدیک
rolle
rollbahn
rolladen
rokoko
rohstoffsicherheit
rollenspiel
roller
rollkragen
rollo
rollstuhl
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان