خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تبلیغ
[اسم]
die Werbung
/ˈvɛʁbʊŋ/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Werbungen]
[ملکی: Werbung]
1
تبلیغ
تبلیغات
1.Für das neue Produkt wird in Presse und Fernsehen Werbung gemacht.
1. برای این محصول جدید در مطبوعات و تلویزیون تبلیغ میشود.
2.Ich möchte keine Werbung im Briefkasten.
2. من هیچ تبلیغاتی در صندوق پستی نمیخواهم.
3.Ich sehe gern Werbung im Fernsehen.
3. من دیدن تبلیغات در تلویزیون را دوست دارم.
تصاویر
کلمات نزدیک
werbetext
werbeprospekt
werben
werbematerial
werbefachmann
werdegang
werden
werfen
werft
werk
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان