خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شگفتی
[اسم]
das Wunder
/ˈvʊndɐ/
قابل شمارش
خنثی
[جمع: Wunder]
[ملکی: Wunders]
1
شگفتی
معجزه
مترادف و متضاد
Merkwürdigkeit
Mirakel
1.Als Kind wollte ich alle Wunder des Universums entdecken.
1. من بهعنوان کودک میخواستم تمام شگفتیهای هستی را کشف کنم.
2.Ich bin mit dem Fahrrad gestürzt. Es war ein Wunder, dass nichts Schlimmes passiert ist.
2. من با دوچرخه افتادم. این یک معجزه بود که اتفاق بدی نیفتادهاست.
تصاویر
کلمات نزدیک
wunde
wund
wulstig
wuchtig
wucht
wunderbar
wunderkind
wunderlich
wundern
wunderschön
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان