خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سقط کردن
2 . لغو کردن
[فعل]
to abort
/əˈbɔːrt/
فعل گذرا
[گذشته: aborted]
[گذشته: aborted]
[گذشته کامل: aborted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سقط کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کورتاژ کردن
to abort a child
سقط کردن بچه
2
لغو کردن
متوقف کردن، ناتمام ماندن
مترادف و متضاد
end
stop
complete
continue
1.The flight crew aborted the take-off.
1. خدمه هواپیما بلند شدن (هواپیما) [پرواز] را لغو کردند.
2.The mission was aborted.
2. آن عملیات ناتمام ماند.
تصاویر
کلمات نزدیک
aborigine
aboriginal
abomination
abominated
abominate
aborted
abortion
abortionist
abortive
abortively
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان