خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . همدست
[اسم]
accomplice
/əˈkɑːmplɪs/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
همدست
شریک جرم
معادل ها در دیکشنری فارسی:
همدست
شریک جرم
1.The police suspect that he had an accomplice.
1. پلیس مظنون است که او همدست داشت.
an accomplice to murder
شریک جرم قتل
تصاویر
کلمات نزدیک
accompanying
accompany
accompanist
accompaniment
accompanied by
accomplish
accomplished
accomplisher
accomplishment
accomptant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان