1 . دستاورد
[اسم]

accomplishment

/əˈkɑmplɪʃmənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دستاورد موفقیت

معادل ها در دیکشنری فارسی: دستاورد موفقیت
مترادف و متضاد achievement
  • 1.It was one of the President's greatest accomplishments.
    1. آن یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای رئیس‌جمهور بود.
  • 2.the reduction of inflation was a remarkable accomplishment.
    2. کاهش تورم دستاورد چشمگیری بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان