خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بدتر کردن
2 . خشمگین کردن
[فعل]
to aggravate
/ˈægrəˌveɪt/
فعل گذرا
[گذشته: aggravated]
[گذشته: aggravated]
[گذشته کامل: aggravated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بدتر کردن
وخیمتر کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مزید بر علت شدن
مترادف و متضاد
to make worse
1.Pollution can aggravate asthma.
1. آلودگی میتواند آسم را بدتر کند.
2.The people were poor, and the war only aggravated the situation.
2. مردم فقیر بودند و این جنگ فقط وضعیت را بدتر کرد.
2
خشمگین کردن
اذیت کردن، عصبانی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آزردن
مترادف و متضاد
irritate
to make angry
1.Her constant nagging really aggravates me.
1. غر زدن مداوم او، واقعا مرا خشمگین میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
aggrandizement
aggrandize
agglutination
agglutinate
agglomeration
aggravated
aggravating
aggravation
aggregate
aggregation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان