خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تعیین کردن
[فعل]
to appoint
/əˈpɔɪnt/
فعل گذرا
[گذشته: appointed]
[گذشته: appointed]
[گذشته کامل: appointed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تعیین کردن
منصوب کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تعیین کردن
منصوب کردن
گماشتن
formal
مترادف و متضاد
name
nominate
reject
1.The library was appointed as the best place for the urgent meeting.
1. کتابخانه بهعنوان بهترین مکان برای جلسه اضطراری تعیین شد.
2.Though Mr. Thompson was appointed to a high position, he did not neglect his old friends.
2. اگرچه آقای "تامپسون" به پُستی بالاتر منصوب شد، اما دوستان قدیمیاش را نادیده نگرفت.
تصاویر
کلمات نزدیک
appoggiatura
applying
apply to colleges
apply for a job
apply
appointed
appointee
appointment
apportion
apposite
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان