خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حضور داشتن
2 . رفتن
3 . توجه کردن
4 . همراه بودن
5 . همراهی کردن
[فعل]
to attend
/əˈtend/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: attended]
[گذشته: attended]
[گذشته کامل: attended]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
حضور داشتن
شرکت کردن، حضور یافتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شرکت کردن
مترادف و متضاد
appear at
be present at
miss
1.We'd like as many people as possible to attend.
1. میخواهیم مردم تا آنجایی که میشود [تا حداکثر میزان ممکن] شرکت کنند [حضور یابند].
to attend something
در چیزی حضور داشتن
1. He attended my birthday party.
1. او در جشن تولدم حضور داشت.
2. The meeting was attended by 90% of shareholders.
2. 90 درصد سهامداران در آن جلسه حضور داشتند.
2
رفتن
مترادف و متضاد
go
to attend someplace
به جایی رفتن
1. How many people attend church every Sunday?
1. چند نفر هر یکشنبه به کلیسا میروند؟
2. Our children attend the same school.
2. بچههای ما به یک مدرسه میروند.
3
توجه کردن
مترادف و متضاد
pay attention
to attend to something/somebody
به چیزی/کسی توجه کردن
1. Alice hadn't attended to a word of his sermon.
1. آلیس به یک کلمه از خطبه او توجه نکرده بود.
2. You should always attend to design issues.
2. شما همیشه باید به مشکلات طراحی توجه کنید.
4
همراه بودن
توأم بودن، همزمان بودن
مترادف و متضاد
accompany
go hand in hand with
to attend something
با چیزی توام بودن/همراه بودن
She dislikes the loss of privacy that attends TV celebrity.
او از از دست رفتن حریم شخصی که توأم با محبوبیت تلویزیون است، خوشش نمیآید.
5
همراهی کردن
مترادف و متضاد
accompany
escort
to attend somebody
کسی را همراهی کردن
The president was attended by several members of his staff.
رئیسجمهور توسط چندین نفر از اعضای پرسنلش همراهی شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
attempted robbery
attempted murder
attempted kidnapping
attempted break-in
attempted
attend a tv program
attend to
attendance
attendant
attending physician
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان