خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خودمختاری
[اسم]
autonomy
/ɔˈtɑnəmi/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خودمختاری
استقلال
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خودگردانی
خودمختاری
مترادف و متضاد
autonomy
1.between the First and Second World Wars, Canada gained greater autonomy from Britain
1. بین جنگ جهانی اول و دوم، کانادا استقلال بیشتری از بریتانیا بدست آورد.
2.giving individuals greater autonomy in their own lives
2. دادن خودمختاری بیشتر به افراد در زندگیهایشان
تصاویر
کلمات نزدیک
autonomous
autonomic
automotive
automobile
automaton
autopilot
autopsy
autumn
autumn crocus
autumnal
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان