خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بددهنی کردن
2 . پشت کسی حرف زدن
[فعل]
to bad-mouth
/bæd-maʊθ/
فعل گذرا
[گذشته: bad-mouthed]
[گذشته: bad-mouthed]
[گذشته کامل: bad-mouthed]
صرف فعل
1
بددهنی کردن
با بددهنی صحبت کردن، بدوبیراه گفتن
informal
1.Some people always bad-mouth one another.
1. بعضی مردم همیشه با یکدیگر با بددهنی صحبت میکنند.
2
پشت کسی حرف زدن
پشت کسی شایعهپراکنی کردن
informal
1.I don't like her. She always bad-mouths me.
1. از او خوشم نمیآید. همیشه پشتم حرف میزند.
تصاویر
کلمات نزدیک
bad run
bad mood
bad luck
bad language
bad guy
bad-smelling
bad-tempered
baddy
badge
badger
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان