خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . محکم زدن
2 . مهمونی
[فعل]
to bash
/bæʃ/
فعل گذرا
[گذشته: bashed]
[گذشته: bashed]
[گذشته کامل: bashed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
محکم زدن
کوبیدن
1.He bashed her over the head with a hammer.
1. او با چکش به سر او کوبید.
2.I fell to the ground and bashed my knee.
2. من به روی زمین افتادم و زانویم را محکم (به آن) زدم.
[اسم]
bash
/bæʃ/
قابل شمارش
2
مهمونی
informal
مترادف و متضاد
party
shindig
1.Now this is a great bash!
1. حالا به این میگن مهمونی!
تصاویر
کلمات نزدیک
baseness
basement
baseman
baseline
baseless
bashful
basic
basic pay
basic unit
basically
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان