Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . سبد
2 . حلقه (بسکتبال)
[اسم]
basket
/ˈbæs.kɪt/
قابل شمارش
1
سبد
زنبیل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زنبیل
سبد
مترادف و متضاد
container
receptacle
wickerwork box
1.It's my grandmother's basket.
1. آن سبد مادربزرگم است.
2.The little kittens and their mother were all curled up asleep in the same basket.
2. بچهگربههای کوچک و مادرشان همگی در یک سبد خوابیده بودند.
2
حلقه (بسکتبال)
تصاویر
کلمات نزدیک
bask in the sunshine
bask
basis
basin
basilisk
basket case
basket weaving
basketball
basketball game
basketball player
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان