خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حمام کردن
2 . آبتنی کردن (در دریاچه، رودخانه و ...)
[فعل]
to bathe
/beɪð/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: bathed]
[گذشته: bathed]
[گذشته کامل: bathed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
حمام کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
استحمام کردن
حمام کردن
1.I bathe every morning.
1. من هر روز صبح حمام میکنم.
2.We bathe our baby before going to bed.
2. ما بچهمان را قبل از خوابیدن حمام میکنیم.
2
آبتنی کردن (در دریاچه، رودخانه و ...)
شنا کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آبتنی کردن
مترادف و متضاد
dip
swim
تصاویر
کلمات نزدیک
bath salts
bath mat
bath
bated
batch
bather
bathing
bathing costume
bathing suit
bathometer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان