خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حرص خوردن
[فعل]
to begrudge
/bɪˈɡrʌdʒ/
فعل گذرا
[گذشته: begrudged]
[گذشته: begrudged]
[گذشته کامل: begrudged]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
حرص خوردن
ناراضی بودن
مترادف و متضاد
be resentful
1.I begrudge every second I spent trying to help him.
1. من از تک تک ثانیه هایی که سعی کردم به او کمک کنم حرص می خورم.
2.They begrudge paying so much money for a second-rate service.
2. آنها از پرداختن پول زیاد برای خدمات دست دوم ناراضی بودند.
تصاویر
کلمات نزدیک
begonia
begone
beginning and end
beginning
beginner
beguile
beguiling
begum
behalf
behave
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان