خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ذینفع
[اسم]
beneficiary
/ˌbɛnəˈfɪʃiˌɛri/
قابل شمارش
[جمع: beneficiaries]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ذینفع
بهرهمند
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ذینفع
وارث
formal
specialized
مترادف و متضاد
devisee
heir
heritor
recipient
1.I was the beneficiary of $8,000 when my grandfather died.
1. وقتی پدربزرگم فوت کرد، من ذینفع 8000 دلار شدم.
2.My brother was the beneficiary of excellent advice from his guidance counselor.
2. برادرم از نصایح عالی مشاورش بهرهمند بود [استفاده میکرد].
3.When the paintings were sold, the millionaire's niece was the beneficiary.
3. وقتی نقاشیها به فروش رفت، خواهرزاده میلیونر ذینفع شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
beneficial effect
beneficial
beneficent
benefactor
benedictive
benefit
benefits
benelux
benevolence
benevolent
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان