خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دوستپسر
[اسم]
boyfriend
/ˈbɔɪ.frend/
قابل شمارش
1
دوستپسر
دوست (مذکر)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دوستپسر
مترادف و متضاد
admirer
beau
flame
lover
suitor
1.Cathy's ex-boyfriend was a really nice guy.
1. دوستپسر سابق "کتی" پسر خیلی خوبی بود.
2.He's not my boyfriend - we're just good friends!
2. او دوستپسر من نیست - ما فقط دوستان خوبی برای هم هستیم!
3.She has had a lot of boyfriends.
3. او دوستپسران بسیاری داشته است.
تصاویر
کلمات نزدیک
boyd
boycott
boyar
boy's school
boy wonder
boyhood
boyish
boys in the backroom
boysenberry
bozo
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان