خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . باهوش
[صفت]
brainy
/ˈbreɪni/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: brainier]
[حالت عالی: brainiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
باهوش
informal
مترادف و متضاد
intelligent
1.He’s a brainy kid.
1. او بچه باهوشی است.
2.Laura’s even brainier than her sister.
2. "لارا" حتی از خواهرش نیز باهوشتر است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
brainsick
brainless
brainiac
brain drain
brain
braise
braiser
brake
brake light
brake pedal
کلمات نزدیک
brainwave
brainwashing
brainwash
brainstorming
brainstorm
braise
brake
brake fluid
brake light
brake pad
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان