خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عموماً
2 . گشوده
[قید]
broadly
/ˈbrɔdli/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
عموماً
بهطور کلی
مترادف و متضاد
generally
1.Broadly speaking, I agree with you.
1. بهطور کلی (بخواهیم) صحبت کنیم، من با تو موافقم.
2.The climate is broadly similar in the two regions.
2. اقلیم، در این دو ناحیه عموماً مشابه است.
2
گشوده
بهطور فراخ
مترادف و متضاد
widely
1.He was smiling broadly.
1. او (با دهانی) گشوده لبخند زد [او لبخندی گشوده بر لب داشت].
تصاویر
کلمات نزدیک
broaden
broadcloth
broadcasting
broadcaster
broadcast
broadsheet
broadside
broadsword
broadway
brocade
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان