خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بار (مسئولیت)
[اسم]
burden
/ˈbɜrdən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بار (مسئولیت)
سنگینی، زحمت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سربار
بار
formal
مترادف و متضاد
duty
obligation
responsibility
1.the burden of responsibility
1. بار مسئولیت
2.The burden of the country's safety is in the hands of the president.
2. بار (مسئولیت) امنیت کشور در دستان رئیس جمهور است.
تصاویر
کلمات نزدیک
burd
burble
burbank
buoyant
buoyancy
burdensome
burdock
bureau
bureau de change
bureaucracy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان