4.
The plane was carrying 122 passengers and five crew.
4.
آن هواپیما 122 مسافر و پنج خدمه را داشت حمل میکرد [داشت میبرد].
to carry somebody/something + adv./prep.
کسی/چیزی را حمل کردن [به جایی بردن]
1.
Angela carried the child in her arms.
1.
"آنجلا" کودک را در بغلش حمل کرد.
2.
Clinton carried his campaign into Republican areas.
2.
"کلینتون" کارزار (انتخاباتی) خود را به مناطق جمهوریخواه برد.
3.
Jack carried his grandson up the stairs.
3.
"جک" نوهاش را (در بغل خود) از پلهها بالا برد.
4.
The bus was carrying children to school.
4.
اتوبوس داشت بچهها را به مدرسه میبرد.
5.
The injured were carried away on stretchers.
5.
افراد زخمی روی تخت روان حمل شدند.
6.
The president wanted to carry the war to the northern states.
6.
رئیسجمهور میخواست جنگ را به ایالات شمالی ببرد.
کاربرد فعل carry به معنای حمل کردن
فعل carry به معنای حمل کردن یعنی وزن چیزی را تحمل کنید و آن را بلند کرده و از یک مکان به مکانی دیگر منتقل کنید. مثال:
".He was carrying a suitcase" (او داشت یک چمدان حمل میکرد.)
".She carried her baby in her arms" (او کودکش را در آغوشش حمل میکرد [بغل کرده بود].)
- فعل carry میتواند به معنای جابهجا کردن و منتقل کردن فردی از یک مکان به مکان دیگر هم داشته باشد. مثال:
".The injured were carried away on stretchers" (افراد زخمی روی تخت روان حمل شدند.)
2
حامله بودن
باردار بودن
مترادف و متضاد
bear
to be carrying a baby/twins ...
بچه/دو قلو حامله بودن
She was carrying twins.
او دو قلو حامله بود.
کاربرد فعل carry به معنای باردار بودن
فعل carry به معنای باردار بودن و حمل کردن جنین در شکم مادر است. این فعل در این مفهوم به صورت گذرا (یعنی همراه با مفعول) بهکار میرود.
1.
یک لوله فاضلاب، آب اضافی را به رودخانه منتقل میکند.
2.
The aim is for one wire to carry both television and telephone calls.
2.
هدف این است که یک سیم هم تلویزیون و هم تماسهای تلفنی را انتقال دهد.
3.
The veins carry blood to the heart.
3.
رگها خون را به قلب انتقال میدهند.
4.
Underground cables carry electricity to all parts of the city.
4.
کابلهای زیرزمینی برق را به تمام بخشهای شهر منتقل میکنند.
to carry something from something to something
چیزی را از چیزی به چیزی انتقال دادن
Canals were built to carry water from the Snake River to Milner Dam in 1905.
کانالهایی برای انتقالدادن آب از رودخانه "اسنیک" به سد "میلنر" در سال 1905 ساخته شده بودند.
4
منتشر کردن (خبر و ...)
پخش کردن
مترادف و متضاد
broadcast
publish
to carry something
چیزی را منتشر کردن
1.
The morning paper carried a story about demonstrations in New York and Washington D.C.
1.
روزنامه صبح داستانی درباره تظاهرات در نیویورک و واشنگتن دیسی منتشر کرد.
2.
The national TV network carries religious programs.
2.
شبکه تلویزیون ملی برنامههای مذهبی پخش میکند.
5
با خود داشتن
همراه (خود) داشتن
مترادف و متضاد
have on one's person
to carry something
چیزی با [همراه] خود داشتن
1.
He always carries a knife.
1.
او همیشه یک چاقو همراهش [با خود] دارد.
2.
Police in many countries carry guns.
2.
نیروهای پلیس در کشورهای زیادی اسلحه با خود دارند.
to carry something + adv./prep.
چیزی با [همراه] خود داشتن
I never carry much money on me.
من هیچوقت پول زیادی همراهم ندارم.
کاربرد فعل carry به معنای همراه داشتن
فعل carry در یک کاربرد به معنای "همیشه چیزی را همراه داشتن" است. مثال:
".Police in many countries carry guns" (نیروهای پلیس در کشورهای زیادی اسلحه حمل میکنند.)
6
ناقل بودن (بیماری)
to carry something
ناقل چیزی بودن
1.
Birds and monkeys can carry disease.
1.
پرندگان و میمونها میتوانند ناقل بیماری باشند.
2.
Ticks can carry a nasty disease which affects humans.
2.
کنهها میتوانند ناقل بیماری بسیار بدی باشند که انسانها را تحت تأثیر قرار میدهد.
7
تحمل کردن (وزن)
مترادف و متضاد
support
to carry something
وزن چیزی را تحمل کردن
1.
A road bridge has to carry a lot of traffic.
1.
یک پل جادهای باید وزن عبورومرور زیادی را تحمل کند.
2.
The roof is designed to carry huge loads of snow.
2.
این سقف طراحی شدهاست که وزن میزان زیادی برف را تحمل کند.
3.
These two columns carry the whole roof.
3.
این دو ستون تمام وزن سقف را تحمل میکنند.
8
برعهده گرفتن (مسئولیت)
پذیرفتن، بر دوش کشیدن
مترادف و متضاد
accept
assume
undertake
to carry something
(مسئولیت) چیزی را برعهده گرفتن [بر دوش کشیدن]
1.
Each team member is expected to carry a fair share of the workload.
1.
از هر یک از اعضای تیم انتظار میرود که بخشی عادلانه از حجم کار را برعهده بگیرد.
2.
He is carrying the department.
2.
او (مسئولیت کل) بخش را بر دوش میکشد.
3.
Which minister carries responsibility for the police?
3.
کدام وزیر مسئولیت پلیس را برعهده دارد؟
to carry the burden of something
بار چیزی را بر دوش کشیدن
Parents carry the burden of ensuring that children go to school.
والدین بار اطمینان حاصل کردن از رفتن بچهها به مدرسه را بر دوش میکشند.
9
داشتن
حاوی بودن
مترادف و متضاد
entail
have
involve
to carry something
چیزی داشتن
1.
All tobacco products must carry a health warning.
1.
تمام محصولات تنباکو باید یک هشدار سلامتی (رویشان) داشته باشند.
2.
Being a combat sport, karate carries with it the risk of injury.
2.
از آنجایی که کاراته یک ورزش مبارزهای است، (با خودش) خطر آسیبدیدگی دارد.
3.
Cigarettes carry a health warning.
3.
سیگارها (روی پاکتشان) هشدار سلامتی دارند.
4.
Crimes of violence carry heavy penalties.
4.
جنایات [جرمهای] خشن، مجازات سنگینی دارند.
5.
Each bike carries a ten-year guarantee.
5.
هر دوچرخه یک ضمانت دهساله دارد.
6.
Murder still carries the death penalty.
6.
قتل، هنوز مجازات اعدام دارد.
7.
Older managers carry more authority in a crisis.