خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شرایط
2 . پیشامد
[اسم]
circumstance
/ˈsɜːrkəmstæns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شرایط
وضعیت، وضع
1.I know I can trust her in any circumstance.
1. من میدانم در هر شرایطی میتوانم به او اعتماد کنم.
changing social and political circumstances
تغییر اوضاع اجتماعی و سیاسی
2
پیشامد
رویداد، اتفاق
1.There were many circumstances behind their success like hard work.
1. اتفاقات زیادی پشت موفقیت آنها بود، مانند تلاش سخت.
تصاویر
کلمات نزدیک
circumspectly
circumspect
circumscription
circumscribed
circumscribe
circumstances
circumstantial
circumstantial evidence
circumvallate
circumvent
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان