خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . یک لانه تخم (پرنده)
2 . کلاچ (اتومبیل)
3 . محکم گرفتن
4 . کلاچ گرفتن
[اسم]
clutch
/klʌtʃ/
قابل شمارش
1
یک لانه تخم (پرنده)
یک دسته جوجه
2
کلاچ (اتومبیل)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کلاج
1.My car has no clutch.
1. اتومبیل من کلاچ ندارد.
[فعل]
to clutch
/klʌtʃ/
فعل گذرا
[گذشته: clutched]
[گذشته: clutched]
[گذشته کامل: clutched]
صرف فعل
3
محکم گرفتن
محکم چسبیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
محکم گرفتن
کلاچ
مترادف و متضاد
grasp
grip
1.The boy clutched his mother's hand.
1. آن پسر دست مادرش را محکم گرفت.
4
کلاچ گرفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کلاچ گرفتن
تصاویر
کلمات نزدیک
clustered
cluster bomb
cluster
clunky
clunker
clutter
cluttered
clyde
clydesdale
cm
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان