خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تصادفی
[صفت]
coincidental
/koʊˌɪnsəˈdɛntəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more coincidental]
[حالت عالی: most coincidental]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تصادفی
اتفاقی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اتفاقی
تصادفی
1.Meeting him was purely coincidental.
1. دیدن او [ملاقات با او] کاملا تصادفی بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
coincident
coincidence
coincide
coinage
coin-operated
coincidentally
cointreau
coir
coition
coitus
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان