خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (بطور) تصادفی
[قید]
coincidentally
/koʊˌɪnsɪˈdɛntəli/
غیرقابل مقایسه
1
(بطور) تصادفی
تصادفا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تصادفا
تصادفی
1.her father coincidentally met my mother.
1. پدر او (بطور) تصادفی مادر مرا دید.
تصاویر
کلمات نزدیک
coincidental
coincident
coincidence
coincide
coinage
cointreau
coir
coition
coitus
coitus interruptus
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان