خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نبرد
2 . مبارزه کردن
[اسم]
combat
/ˈkɑmbæt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نبرد
پیکار، مبارزه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آفند
پیکار
جنگ
جنگی
رزم
نبرد
منازعه
مصاف
محاربه
1.The film explores the combat between good and evil.
1. فیلم نبرد بین خیر و شر را بررسی میکند.
2.unarmed combat
2. پیکار غیرمسلحانه
[فعل]
to combat
/ˈkɑmbæt/
فعل گذرا
[گذشته: combated]
[گذشته: combated]
[گذشته کامل: combated]
صرف فعل
2
مبارزه کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیکار کردن
جنگیدن
1.Our body's immune system eventually combats most viruses.
1. سیستم ایمنی بدنمان، در نهایت با بیشتر ویروسها مبارزه میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
comb
comatose
comal
column
columbidae
combat boot
combatant
combination wrench
combine
combust
کلمات نزدیک
comb out
comb
comatose
coma
com
combat fatigue
combatant
combative
combination
combination lock
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان